به یاد یار عزیزی که اهل دل بود
اسدالله کشتمند اسدالله کشتمند

کوهدامنی رفت به آن جائی که از سالها بدینسو در  آرزویش بود؛ او میخواست از درد روزگار در دامن تاریکی بیارامد ولی به روشنائی ابدیت پیوست.او به ساده گی میخواست با این دنیای سپنج که تا این حد آزارش کرد  ببرد. آری!دنیای بی مروت مهاجرت اورا از پا درآورد؛  وطن ویران وآرزوهای برباد رفته اورا کشتند.

گرچه اوسر زنده و امید وار پله های نفس گیر زنده گی را بالا رفت ولی در نیمه راه آنجائی که او برای اوج عرو ج نفس تازه میکرد ، سنگ فلک پایش را کوبید.

درباره عظمت شخصیت هنری وی دوستان  وبزرگان ،آنچه را بایسته است گفته اند. من از ورای غبار مه آلود خاطرات خوش گذشته اورا بیاد می آورم :  در محضر وطن پرست پرشور ونیکنام  دوره استبداد شاهانه ،  « محمد نعیم شایان » در کتابخانه عامه کابل نشسته بودم که جوان روستا زاده ً شاداب ، مهذب  وسرخروی وارد  شد وبعد از ادای سلامی گرم به مرشد هردوی ما وتبادله چند جمله کوتاه ودوستانه، مقداری مجله وروزنامه به وی   تحویل داد ومحجوبانه وسایه وار رفت. نعیم شایان که مردی با عطوفت ، صادقانه وشیفته وار انقلابی  ، انسانی وارسته وبا قیافه ای بسیار نورانی بود(که روحش همیشه شاد باشد) گفت او را شناختی وجواب من منفی بود. گفت این پسر در آینده از بزرگان  خواهد  بود،شاعرو انسان زحمتکش وبا استعدادی است. او همین کوهدامنی ما بود که از همان سال 1347 تا آخر عمرش افتخار د وستی ای  بزرگ با او را داشتم.

علیرغم تلاشهای زیادی که  براه افتاد کوهدامنی هیچگاهی  در پای هیولای جهل وکور دلی گل نریخت.او استوار وبی دغدغه راه ترقی وعدالت اجتماعی را پسندید.گرچه عضویت هیچ حزبی را نداشت ولی سر نوشت خود  را بامعنویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان پیوند زد.علیرغم تلاشهای بی پایان یاران ظلمت، او در وطن باقی ماند وتا آخر راهی را که در پیش گرفته شد ه بود به صلاح مردم میدانست؛ چنانچه دوستان بیاد دارند که در همین لندن بار هابه ما می گفت: «راه همان بود که شما رفتید».بارها درغیاب و در حضور صدراعظم افغانستان می گفت :«ما در طول تاریخ فقط دوتا صدراعظم خوب داشته ایم: نظام الملک وشما» او شیوه اداره دوران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را درست وبه نفع مردم افغانستان می دانست.

 یکی از خصوصیات برجسته اخلاقی کوهدامنی صراحت وبی پیرایه گی وی بود. اوهیچگاهی از ابراز نظر خود در هیچ مقامی ، باکی نداشت. حرف دل خود را با صداقت وبی باکی ای کم نظیر ابراز میداشت.شعرش آئینه راستگوی حرف دل داغدارش بود.او وطن خود را بسیار دوست داشت واز ویرانگران آن دلی پرخون با خود به زیر خاک برد.

 بازهم برای تصویر چهره بی غش کوهدامنی به خاطراتم پناه می برم :

 بعد ازشب تاریک یلدائی دوره « امین » و « امینی ها »  رفقا مرا به مدیریت مسئول روزنامه « حقیقت انقلاب ثور» گماشتند. در اولین روز ها بار دیگر چشمم به دیدار دوست دیرین ؛ کوهدامنی ای که نشاط خود را بازیافته بود روشن شد. خوشحال بود وخوشی را میشد از ورای چشمان  پر درخشش او دید. قطعه شعر زیبائی را به مناسبت برگشت رفقای رهبری سروده بود که  روز بعد در قسمت بالائی صفحه مربوط انتشار دادیم. در ین شعر زیبا از برگشت مسرت بخش پرستوها به لانه یاد می کرد. بعد از آن مدتها کوهدامنی را ندیدم. او نمی خواست این تصور پدید آید که در فکر امتیاز است و تا آخر با مناعتی مضاعف زیست.

در لندن دیدار با او هیچگاهی خالی از لطف نبود. او اهل دل بود.دوست داشت با دوستان دیدار وگفتگو داشته باشد. اکثریت دوستانش کسانی بودند که روز گاری را در دامان حزب دموکراتیک خلق افغانستان گذر انده بودند:  از شریف فولاد تا آصف خرمی ونادر شورش، از بصیر حیدر و سمیع تا فرید مل،  از فاروق زرنگ و حاجی رحیم نعیم تا بنده و دیگران. گاهی شعر جدیدی ازسروده های خود  را با چه زیبائی دکلمه میکرد، زمانی  عده ای از دوستان در حضورش شعر میخواندند واو با چه تبحروتسلطی بر زبان وصنعت های شعری،  رهنمائی واصلاح میکرد.

کوهدامنی در دوستی مردی بسیار استوار وصادق بود وپاس محبت را بجا می آورد . عده ای از  دوستان ادیب وبا فرهنگ ایرانی مقام شایسته اورا میدانستند وتجلیلش می کردند. یکی از آنها به دوستان ما  می گفت شما خوشبخت هستید، شماحافظ دوران مارا در کنار خود دارید ولی او هیچگاهی مغرور  نشد؛ خاکسار بود وخاکسار زیست وخاکسار رفت. یادش همیشه به خوبی باد!

روحش شادباد!

 

 

 


December 23rd, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان